نوروز 95(نیشابور، مشهد و گرگان)
راه رفتن پسری
پسرنازم بالاخره چهارشنبه 26اسفند 94 یه دفعه راه رفت. اصلا دیگه نمیتونست بشینه .همش دوست داشت راه بره.الهی قربونت برم.انقدر ذوق زده شده بودم که حد نداشت
نویسنده :
z.m
9:57
تولد یکسالگی
هورا ......پسرم یکساله شد.اینم عکسهای تولد پسر نازم ...
نویسنده :
z.m
19:43
3 اسفند(اولین ایستادن پسری)
بالاخره پسر نازم در 3 اسفند برای چند ثانیه ایستاد.و این عکس رو هم نفهمیدم چه جوری گرفتیم. انقدر که ذوق کرده بودیم ...
نویسنده :
z.m
23:58
یازده ماهگی
جدیدا هر جا سوار اسانور میشیم جنابعالی باید دکمه اسانسور رو بزنی .فدای اون انگشتای کوچولوت بشم من اینجا هم 22 بهمن جشن اداره ماست.که با اشتیاق دوست داشتی ساندویچ کالباس بخوری عزیز دلم ...
نویسنده :
z.m
15:21
22 دی واولین قدمها با کمک
امروز پسرم برای اولین بار دستاشو گرفت به مبل و راه رفت.وای خوشگل مامانی.الهی فدات بشم.
نویسنده :
z.m
0:57
ده ماهگی
پسرنازم دیگه بزرگ شده .وای این لباس قرمزتو خیلی دوست دارم.اخه خیلی ناز میشی مامانی .پسرم رفته بودیم خونه مامان بزرگ من که شب مریض شدی و ما مجبور شدیم بریم بیمارستان.ولی پسرم انقدر مقاومه که خدا روشکر هیچ مشکلی نداشت و ما تقریبا ساعت 5 صبح بود که برگشتیم خونه اینم چند تا عکس از اون شب که شما ده ماهه هستی پسرم تو ده ماهگی اولین بار مبل رو تو خونه مامان جونی گرفتی و راه افتادی . وای عزیز مامان نمیدونی چقدر ذوق زده شده بودم.انقدر که ناز راه می رفتی تو ماه یازدهم و ده ماهگی تمام پله ها رو هم بالا رفتی . انقدر هم برای اولین بار تند بالا می رفتی!فکر کنم مثل خودم خیلی عجولی اینم چند تا عکس چند روز بعد  ...
نویسنده :
z.m
19:11
اولین راه رفتن پسری روی دستهاش5 دی 94
5 دی ماه ساعت 1 بعدا ز ظهر بود که بالاخره پسرم پس از تلاشهای فروان تونست برای اولین بار خونه مامان جونی رو دستهاش راه بیفته. وای مامانی اشک تو چشمام جمع شده بود . همون موقع فیلم گرفتم و برای بابایی فرستادم . عزیز دل مامان بابایی انقدر ذوق زده شده بود که شب با شیرینی اومد خونه . ...
نویسنده :
z.m
23:45